شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات ایثارگران ( شهدا - مفقود الاثرها - اسرا )

میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش (روایتی از آخرین ساعات زندگی حاج قاسم)

میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش (روایتی از آخرین ساعات زندگی حاج قاسم)

یکی از نیروهای لشکر فاطمیون روایت دسته اول و شنیدنی از روز پنجشنبه، آخرین روز و ساعات حیات سردار رشید اسلام شهید سپهبد قاسم سلیمانی را در فضای مجازی منتشر کرد . ادامه مطلب ...

خاطره آیت الله العظمی جوادی آملی از آخرین دیدار سردارسلیمانی

خاطره آیت الله العظمی جوادی آملی از آخرین دیدار سردارسلیمانی

گفت این کفن من است، شهادت بدهید!
ما چه صلاحیت داریم که شهادت بدهیم!
یک کسی که عمری به قرآن خدمت کرده است، آبروی ما را حفظ کرده، امنیت ما را حفظ کرده.. ادامه مطلب ...

سجده پشت میدان مین

سجده پشت میدان مین

یک دفعه دیدم تمام بچه‌ها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتی‌های عراقی برخوردیم. به اطراف نگاه کردم، می‌خواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست... ادامه مطلب ...

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
 گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد... ادامه مطلب ...

پیش بینی شهادت ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

پیش بینی شهادت ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم.. ادامه مطلب ...

صله ارحام ( از خاطرات شهید حسین پور جعفری )

صله ارحام ( از خاطرات شهید حسین پور جعفری )

حسین بسیار خاکی و خیلی مظلوم بود به حدی که حاضر بود حق خودش ضایع شود اما حاضر به ضایع شدن حق دیگری نبود.. ادامه مطلب ...

شناسایی ( از خاطرات شهیدحسین پورجعفری )

شناسایی ( از خاطرات شهیدحسین پورجعفری )

​حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم، اما حیف.. ادامه مطلب ...

حرف فرمانده ( از خاطرات شهید  علی امینی )

حرف فرمانده ( از خاطرات شهید علی امینی )

با تعجب پرسیدم اگر شما بگویی با سَر می روم اما من که در این عملیات راننده خودرو هستم،
با لبخندی در جواب گفت چون رفتن به داخل این چاه دشوار بود خواستم  ادامه مطلب ...

مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

برادرم در آغوش حامد به شهادت رسيد. به نظر من سعادت شهادت به اين دليل نصيب حامد شد چراكه زحمت.. ادامه مطلب ...

ما آماده پرداخت خسارت هستیم!

ما آماده پرداخت خسارت هستیم!

حاج قاسم،‌ توی میدان نبرد به حدود شرعی و حق الناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانه ای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

روزی یکی از شهدای دفاع مقدس به نام شهید عبدالله پولادوند تفحص شد. ایشان طلبه بودند ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

روزی یکی از شهدای دفاع مقدس به نام شهید عبدالله پولادوند تفحص شد. ایشان طلبه بودند ادامه مطلب ...

بغل امام حسین ( از خاطرات شهید آرمان علی وردی )

بغل امام حسین ( از خاطرات شهید آرمان علی وردی )

 امیر عباسی به او می‌گوید: به مادر آرمان بگو که امام حسین (ع) فرمودند خیالت راحت باشد، آرمان در بغل من بود.... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید دانیال  رضا زاده )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید دانیال رضا زاده )

لحظه خواندن خطبه عقد از همسرش خواست که برایش آرزوی شهادت کند.... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید سلمان امیر احمدی )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید سلمان امیر احمدی )

گروهی که سلمان می‌خواست همراه با آنان به سوریه برود، همان شهدای خان‌طومان بودند که تقریباً تمامشان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند... ادامه مطلب ...

از خاطرات شهید روح الله عجمیان

از خاطرات شهید روح الله عجمیان

«خدا شاهده؛ باورتون میشه فیلمایی که این روزا از شهادت برادرم دیدم، باعث شده خاطراتی .... ادامه مطلب ...

احترام به پدر ومادر ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

احترام به پدر ومادر ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

خیلی هوای من و پدرش را داشت. وقتی از بیرون به خانه می‌آمدم، سریع بلند می‌شد و... ادامه مطلب ...

دلبسته بسیج ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

دلبسته بسیج ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

خیلی طول کشید تا خدمت سربازی‌اش را تمام کند. هر مرتبه که بسیج فراخوان می‌زد، مرخصی می‌گرفت و می‌آمد. همین آمدن و رفتن‌ها ... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید حسین زینال زاده )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید حسین زینال زاده )

وقتی این حرف‌ها را زد، من دیگر چیزی نگفتم، اما دلم لرزید.... ادامه مطلب ...

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه دانشگاه بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند، فرمانده گفت: باید دو نفر از گردان ما به گردان دیگری برود. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد