شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید عبدالله میثمی

<1>
نماز شکر ( از خاطرات  شهید عبدالله میثمی )

نماز شکر ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

تا آمدن مهمان‌ها برای مراسم عقد توی اتاق تنها بودیم،
مُهر خواست،
  ادامه مطلب ...

بچه داری ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

بچه داری ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

هر وقت خونه بود توی بچه‌داری کمکم می‌کرد،
از شستن بچه گرفته تا پهن‌کردن لباس‌هاش روی بند،
خلاصه از هیچ کمکی دریغ نمی‌کرد،
  ادامه مطلب ...

مادرش رو بیشتر دوست دارم ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

مادرش رو بیشتر دوست دارم ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

قبل از تولد بچه بود. پرسید : ناراحت می شی برم جبهه  گفتم : آره اما نمی خوام مزاحمت بشم ..
  ادامه مطلب ...

کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد» نتوانست خودش را نگه دارد.. ادامه مطلب ...

ماشین سپاه ( از خاطرات شهید میثمی )

ماشین سپاه ( از خاطرات شهید میثمی )

 ميثمي شهيد شد.مي‌خواستم خانواده‌اش را ببرم معراج. سوار ماشين سپاه كردمشان. هر كاري كردم، راه نيفتاد. خراب شده بود. حس كردم.. ادامه مطلب ...

به همه لبخند بزنین ( از خاطرات شهید میثمی )

به همه لبخند بزنین ( از خاطرات شهید میثمی )

بی‌لبخند نمی‌دیدیش.به دیگران هم می‌گفت «از صبح كه بیدار می‌شین، به همه لب‌خند بزنین.

  ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد