شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید محمد حسین بهشتی

<1>
روز جمعه ( از خاطرات شهید بهشتی )

روز جمعه ( از خاطرات شهید بهشتی )

بارها شاهد بودم بعضی‌ها می‌خواستند روز جمعه برای کاری که داشتند خدمت آقای بهشتی برسند و نظر ایشان رو بپرسند،
اما آقای بهشتی بهشون می‌گفت:
  ادامه مطلب ...

مرگ بر شاه ( از خاطرات شهید بهشتی )

مرگ بر شاه ( از خاطرات شهید بهشتی )

گفتند حالا که "مرگ بر شاه" همه گیر شده، شعار جدید بدیم: "شاه زنازاده است، خمینی آزاده است" ...
  ادامه مطلب ...

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهشتی بدون تعلل گفته بود «با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کند، نه با دروغ..
  ادامه مطلب ...

مسلمان ( از خاطرات شهید بهشتی )

مسلمان ( از خاطرات شهید بهشتی )

همه نشسته بودند پای تلویزیون. رئیس جمهور داشت سخنرانی می‌کرد. بد می‌گفت از بهشتی. هر چه دوست داشت گفت. یکی پای تلویزیون متلکی به بنی صدر پراند. بهشتی عصبانی شد.. ادامه مطلب ...

مسئله فلسطین ( از خاطرات شهید بهشتی )

مسئله فلسطین ( از خاطرات شهید بهشتی )

همه را قانع کرده بود که مسئله فلسطین، مسئله اسلام است. همه از مخارجشان می‌زدند به فلسطین کمک می‌کردند. انجمن اسلامی اروپا و آمریکا شده بود پایگاه کمک به فلسطین. ادامه مطلب ...

بخاری ایرانی ( از خاطرات شهید بهشتی )

بخاری ایرانی ( از خاطرات شهید بهشتی )

اينها كه مي گوييد درست ولي من مقيد هستم از بخاري ايراني استفاده كنم و با همه اشكالاتي كه دارد اين بخاري را براي استفاده بر بخاري خارجي ترحيح مي دهم.. ادامه مطلب ...

چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

نیمه شب بود، تاریک بود، پلیس نبود، زمان طاغوت هم بود ، چراغ قرمز اول را رد کرده بود. چراغ قرمز دوم بهشتی گفته بود.. ادامه مطلب ...

خدا کارش را خوب بلد است ( از خاطرات شهید بهشتی )

خدا کارش را خوب بلد است ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهش می‌گفتند انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار. دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟ می‌گفت مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید.. ادامه مطلب ...

سپرامام ( از خاطرات شهید بهشتی )

سپرامام ( از خاطرات شهید بهشتی )

جلوی دادگستری شعار می‌دادند «مرگ بر بهشتی». بهشتی هم می‌شنید. یکی ازش پرسید «چرا امام ساکت است؟ ادامه مطلب ...

گردش ( از خاطرات شهید بهشتی )

گردش ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش. اخم باهنر رو که دید گفت:.. ادامه مطلب ...

من توده ایم ( از خاطرات شهید بهشتی )

من توده ایم ( از خاطرات شهید بهشتی )

مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ ادامه مطلب ...

عبای سوخته ( از خاطرات شهید بهشتی )

عبای سوخته ( از خاطرات شهید بهشتی )

قبل از شهادت از دیدار امام برمی‌گشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عبایش سوخته، به بهشتی گفته بود.. ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد