شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

قرعه اول ( از خاطرات شهید کلهر )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
قرعه اول ( از خاطرات شهید کلهر )
به قول امروزی ها، حاجی خیلی «فدایی» داشت.

 بچه ها صف کشیده بودند جلوی بیمارستان و سر اهدای کلیه به حاجی، جر و بحث می کردند.

هر کسی می خواست قرعه به نام او بیفتد. بچه ها سر از پا نمی شناختند. هر لحظه به تعداد بچه ها اضافه می شد.

لحظه شماری می کردند برای اهدای کلیه.  اما هر کاری کردند حاجی زیر بار نرفت و  گفت:

« من شرعاً راضی نیستم که شما جان خودتان را به خطر بیندازید و به من کلیه بدهید. هر چه خدا بخواهد ، همان می شود.»

موضوعات

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد