شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

دلم نمی خواست راه تمام شود ( از خاطرات شهید هادی شجاع )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
دلم نمی خواست راه تمام شود ( از خاطرات شهید هادی شجاع )
تازه نامزد کرده بود و زنگ زد گفت ماشینم خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به تعمیرگاه ببریم
با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم و مسیر 20 دقیقه ای را 2 ساعته طی کردیم
در راه به قدری شوخی کرد و آنقدر ماشین بیچاره اش را مسخره کرد
کلی خندیدیم و خوش گذشت دلم نمی خواست راه تمام شود.

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد