شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

لب تشنه ( از خاطرات شهید داوود جوانمرد)

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
    لب تشنه ( از خاطرات شهید داوود جوانمرد)
وقتی عزاداری می‌کرد، در حال خودش نبود. حتی گاهی از هیأت برمی‌گشت،
ولی باز هم در حال و هوای عزاداری بود. یک بار که از هیأت برگشت،
دیدم لب‌هایش خشک و سفید شده. گفت: مامان خیلی تشنه‌ام. 
گفتم: این همه آب و شربت پخش می‌کنند، چرا نخوردی؟ چرا به خودت ظلم می‌کنی؟ 
گفت: مامان مگر امام حسین(ع) با لب تشنه به شهادت نرسید؟!

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد