شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

تو شروع کن، می تونی ( خاطره ای از شهید باقری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
تو شروع کن، می تونی ( خاطره ای از شهید باقری )
استاد عباس مشفق کاشانی یکی از شاعران نامدار کشورمان میگوید :
قرار بود به مناسبت برگزاری کنگره سرداران شهید استان تهران درباره ی شهید حسن باقری شعر بسرایم .
به خاطر برخی مشکلات از گفتن شعر درباره ی این شهید منصرف شدم و تصمیم گرفتم که انصراف خود را به دبیر شورای شعر کنگره اعلام کنم .

شب خواب شهید باقری را دیدم .
او به من گفت : چرا نمخوای برام شعر بگی ؟  
گفتم : توان شعر گفتن ندارم .
گفت : تو شروع کن ، می تونی .
وقتی از خواب برخواستم ، حس کردم نیروی تازه ای در من دمیده شده است .
با نشاط تمام ، شعر گفتن را آغاز کردم ، احساس می کردم که شعر در من می جوشد و بی وقفه نزدیک پانصد بیت درباره شهید باقری سرودم .
 
با فروغ باقری جان حسن          لاله پرور گشت بستان حسن
دید در ایینه ی حق المبین           فتح را در جبهه ی فتح المبین
با سلاح عشق دشمن را شکست        راه را بر لشکر بیداد بست
از طریق القدس چون اگاه گشت          با سپاه مردمی همراه گشت
همچو طوفانی که در اوردگاه              افکند کوه سپاهی را چو کاه
بر سر دشمن چو ما امد فرود              رعد اسا پای تا سر شعله بود

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد