شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید علی اکبر درویشی

<1>
روز عقد ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

روز عقد ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

​در آخرین روزهای سال 1357 بود که من و علی‌اکبر بر سر سفره عقد نشستیم. خوب به خاطر دارم بعد از امضای دفتر عقد، علی‌اکبر رو به من کرد و گفت: «من دارم، می‌روم» پرسیدم: «کجا؟!» ادامه مطلب ...

لقمه حلال ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

لقمه حلال ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

اما خداوند را به خاطر وجود حسین شکر می‌کرد. بچه را در آغوش گرفت و بوسید، از من پرسید: «رزمنده است یا رزمنده‌پرور؟» گفتم: ادامه مطلب ...

سفارش شهید ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

سفارش شهید ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

تا می‌توانی نماز شب را ترک نکن و همیشه با وضو و غسل شهادت باش، به خاطر اینکه اگر انسان این برنامه الهی را داشته باشد، به ملکوت اعلی خواهد رسید.» ادامه مطلب ...

شب شهادت ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

شب شهادت ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

اهالی روستا وارد حیاط شدند. همه اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند اما من دوست داشتم به وصیت علی اکبرم عمل کنم. علی در نامه‌ای برایم نوشته بود:  ادامه مطلب ...

کلاغ پر ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

کلاغ پر ( از خاطرات شهید علی اکبر درویشی )

گفتم:«خوب من را تنبيه كردي.» پرسيد: كجا! گفتم: «در پادگان! 10 تا كلاغ پر!» گفت: مگر تو بودي كلاغ پر رفتي؟ گفتم يعني من را نشناختي؟ گفت: . ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد