شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات عملیات خیبر

<1>
باید جزایر خیبر را حفظ کنند ( خاطره ای از شهید احمد کاظمی )

باید جزایر خیبر را حفظ کنند ( خاطره ای از شهید احمد کاظمی )

نیروهای ما درعملیات خیبر به دو منطقه حساس دشمن حمله کردند؛ یکی دجله ودیگری جزائر خیبر. در منطقه‌ی دجله پس از یک هفته جنگیدن به دلیل مشکلات در مهمات رسانی ونبودن آتش توپخانه ناچار به عقب‌نشینی شدیم وتنها جزایر خیبر در دست ما بود. در روز هفتم نبرد، احمد آقا فرزند حضرت امام (ره)، تلفنی پیام حضرت امام (ره) را به من دادند که... ادامه مطلب ...

سپر انسانی ( خاطره ای از شهید همت )

سپر انسانی ( خاطره ای از شهید همت )

​شب عمليات خيبر بود. داشتيم بچه‌ها را براي رفتن به خط آماده مي‌كرديم. حاجي هم دور بچه‌ها مي‌گشت و پا به پاي ما كار مي‌كرد.درگيري شروع شده بود. آتش عراقي‌ها روي منطقه بود. ادامه مطلب ...

چراغ روشن ( از خاطرات شهید باکری )

چراغ روشن ( از خاطرات شهید باکری )

اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد.... ادامه مطلب ...

بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر)

بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر)

عملیات خیبر انقدر سخت و سنگین بود که بعداز گشت هفت شب در جریزه مجنون ، وقتی به شهید کلهر گفتم: که این هفت شب چگونه گذشت ، پاسخ داد : ... ادامه مطلب ...

اردن را دور زدیم! ( از خاطرات شهید  حمید باکری )

اردن را دور زدیم! ( از خاطرات شهید حمید باکری )

در اولین ساعت عملیات خیبر، 900 نفر به اسارت در آمدند . در بین این اسیران ، یک سرتیپ عراقی هم که فرماندهی نیروها را به عهده داشت بود. حمید خطاب به آنها گفت : مواظب خودتان باشید ، اگر .... ادامه مطلب ...

او باید شهید می شد ( شهید رحیم حضرتی )

او باید شهید می شد ( شهید رحیم حضرتی )

پنجمین شب از عملیات خیبر بود.
یك بسیجىِ اهل مراغه به نام حضرتى از من پرسید: «برادرعابدى! چرا اجازه ندادى خط اوّل بروم؟»
میدانستم معلم است و چهار بچه قد و نیم قد دارد. گفتم: «به موقع میگم.‌» ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد