شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید محمدرضا کارور

<1>
برای خدا ( از خاطرات شهید محمدرضا کارور )

برای خدا ( از خاطرات شهید محمدرضا کارور )

مادرم می‌گفت: «محمّدرضا چرا وقتی دارن از عملیات‌ها فیلم می‌گیرن، تو هیچ وقت توی فیلم نیستی؟» ادامه مطلب ...

چشم های منتظر ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

چشم های منتظر ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

 جناز‌ه‌ی شهدا را به دوش می‌گرفت و می‌برد. هرچه شهید «همّت» به او اصرار کرد: «برو چند روزی استراحت کن ادامه مطلب ...

بازی دراز ( از خاطرات شهید محمد رضا  کارور )

بازی دراز ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.» ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد