شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید حسن آبشناسان

<1>
بدون عروسی( از خاطرات شهید حسن آبشناسان )

بدون عروسی( از خاطرات شهید حسن آبشناسان )

ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره به اهواز می رفت، بنا بود بعد از دوره اش به تهران بیاید و مراسم عروسی را برگزار کنیم.هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم..

  ادامه مطلب ...

بهتره پارتیش خدا باشه نه من ( از خاطرات شهید آبشناسان )

بهتره پارتیش خدا باشه نه من ( از خاطرات شهید آبشناسان )

پسرمون باید می رفت سربازیگفتم: هوای بچه مان را داشته باشگفت : اگر من پارتیش باشم،.. ادامه مطلب ...

جهیزیه نقدی ( از خاطرات شهید آبشناسان )

جهیزیه نقدی ( از خاطرات شهید آبشناسان )

​پدرم ارتشی بود و می دانست که زندگی مان خانه به دوشی است و وسایلمان در نقل مکان کردن از بین می رود؛ برای اینکه جهیزیه‌ام را کامل داده باشد و خرج تجملات هم نکرده باشد، ادامه مطلب ...

مبارزه بانفس ( از خاطرات شهید آبشناسان )

مبارزه بانفس ( از خاطرات شهید آبشناسان )

گیتی گفت:جدی؟ شوهر من آنقدر دخترمو دوست داره كه اگه اون هر وقت روز بگه كه من كنتاكی می خوام می گه.. ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد