شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مقنعه ( خاطره ای از شهید حمید باکری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
مقنعه ( خاطره ای از شهید حمید باکری )
حمید به این چیزها خیلی حساس بود.

به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ »

می‌گفتم « مقنعه را می‌گویی ؟ »

می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه .

فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و

روسری و چادر سرت می‌کنی بهتر از روسری‌ست .

دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . »

گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟

خندید گفت « هر دوش »

از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ،

تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده .
 

پیام کاربران

امیر 6 سال قبل سلام...فقط حجاب نیست حجاب با حیا باشه خوبه ...کسانی رو میشناسم و میبینم که کاملا چهره مذهبی دارن و چادر دارن ولی هیچی رو رعایت نمیکنن حتی تو دانشگاه هستن که با نامحرم ها رابطه دارن ...ممنون پاسخ
لوگوی سایت ابر و باد