شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

ناموس (خاطره ای از شهید علی خلیلی )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
ناموس (خاطره ای از شهید علی خلیلی )
وقتی ضارب علی را با چاقو زد
ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم
پیرمردی آمد وگفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟چرا دخالت کردی؟
علی باصدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست،من از ناموس شما دفاع کردم...


 

پیام کاربران

سادات حسینی 3 سال قبل بهترین رفیقم سلام چشم انتظار نگاهت هستم پاسخ
لوگوی سایت ابر و باد