شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب شهدای مدافع حرم

شجاعت ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

شجاعت ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

یک بار که جسد بچه ها جا مونده بود و تک تیر انداز دشمن نیز دید داشت، بدون ترس تک تک با نفر بر جسد بچه ها رو جمع بدون توجه به این که.. ادامه مطلب ...

توله سگ کوچولو ( از خاطرات شهید مهدی صابر ی)

توله سگ کوچولو ( از خاطرات شهید مهدی صابر ی)

یه لحظه حس کردم صدای شالپ شولوپ آب میاد نگاه کردم دیدم مهدی باکله و دستاش رفته تو آب پاهاش لبه‌ی جوبه آوردمش بیرون ادامه مطلب ...

همسنگر ( از خاطرات شهید صدرزاده )

همسنگر ( از خاطرات شهید صدرزاده )

 از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟ او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است.   ادامه مطلب ...

کمک مالی ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

کمک مالی ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

همیشه دست بخیر بود و به خیلی ها پنهونی کمک میکرد.یه فرشته در قالب یک مرد روی این زمین خاکی.. ادامه مطلب ...

پاترول سفید ( از خاطرات شهید صدرزاده )

پاترول سفید ( از خاطرات شهید صدرزاده )

 ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را می‌دید به ما خرده می‌گرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر.  ادامه مطلب ...

دفاع از حقوق شیعه ( از خاطرات شهید مصطفی صدرزاده )

دفاع از حقوق شیعه ( از خاطرات شهید مصطفی صدرزاده )

​اگر مصطفای ما افتاد ده‌هاهزار مصطفی از خاک ایران بلند می‌شود؛ ده‌هاهزار مصطفی برای اینکه شیعه مظلوم نماند بلند می‌شوند و در مبارزه با کفار و کسانی که در این زمینه فکر انحرافی دارند قدم برمی‌دارند.  ادامه مطلب ...

مجروحیت شهید صدرزاده در تکرار تاریخ ( از خاطرات شهید صدرزاده )

مجروحیت شهید صدرزاده در تکرار تاریخ ( از خاطرات شهید صدرزاده )

همون پوتینا میره مدرسه توی راه میخوره زمین و نیسان حمل شیر از رو ی پاشنه پای چپش رد میشه پاش میشکنه دکتر گفت خدا رو شکر کنید پوتین پاش بود وگرنه استخوان پاش خرد می شد ادامه مطلب ...

سه جبهه متفاوت ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

سه جبهه متفاوت ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

بله درست حدس زده بودم آمده بودن باصطلاح مرا از رفتن به منطقه منصرف کنند! جالب اینکه از همه نوع ابزار هم استفاده می کردند همه گزینه هایشان(!) را روی میز چیده بودند!  ادامه مطلب ...

شب تاسوعا شهید میشه ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

شب تاسوعا شهید میشه ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم ) رو که اومده بود مرخصی فرستاد ادامه مطلب ...

دیداربا آقا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

دیداربا آقا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

«مادر! به حضرت آقا گفتم پدر و مادرم به فدای‌ات. شما و آقا را فدای حضرت آقا کردم.» می‌گفتند به آقا گفتم آقا شما امر بفرما، ادامه مطلب ...

صدای بابا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

صدای بابا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

چون من خدمت نظام را می‌کنم، خدا به این بچه آرامش داده است که بتوانی دست تنها به کارهای‌ات برسی. آن روز به ایشان گفتم بچه دارد گریه می‌کند و کاری از دست‌ام برنمی‌آید.  ادامه مطلب ...

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

 در هر شرایطی هم به من می‌گفت: «مادر! فقط یک چیز می‌خواهم، شهادت. از شما می‌خواهم برای‌ام شهادت را از خدا بخواهید. ادامه مطلب ...

استاد قرآن ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

استاد قرآن ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

​شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد .. ادامه مطلب ...

من فقط بادام میخورم ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

من فقط بادام میخورم ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

علیرضا آماده شد بریم عملیات. توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد . علیرضا گفت:  ادامه مطلب ...

نماز نشسته ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

نماز نشسته ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد. ادامه مطلب ...

مشکوک میزنی ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

مشکوک میزنی ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت:  ادامه مطلب ...

اولین سالگرد ازدواج  شهید رضا دامرودی

اولین سالگرد ازدواج شهید رضا دامرودی

همسر شهید رضادامرودی اولین شهید مدافع حرم شهرستان سبزوار این چنین امسال سالگرد ازدواجش را جشن گرفت ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید سید سجاد حسینی

وصیت نامه شهید سید سجاد حسینی

مادرم! مي‌دانم از بهترين دوستان من شيرين‌تر هستيد؛ اما دوست ديگري دارم، او را خيلي دوست دارم، آن هم «الله» است. دلم از شور هجرت بي‌قرار است! ادامه مطلب ...

شناسایی بدون پلاک ( از خاطرات شهید حفیظ الله خدادادی )

شناسایی بدون پلاک ( از خاطرات شهید حفیظ الله خدادادی )

نکته ای که منو خیلی منقلب کرد این بود با آنکه پیکر 11روز در آفتاب و باران بود و هوای حلب در اون موقع متغیر بود جنازه هیچ بویی نمیداد در حالیکه جنازه افراد در کمتر از 24ساعت بو میگیره ادامه مطلب ...

شوخی ( از خاطرات شهیدمحمود رضا  بیضایی )

شوخی ( از خاطرات شهیدمحمود رضا بیضایی )

محمودرضا گاهی با اهلش به‌قدری شوخ بود که تا سر کار گذاشتن وحشتناک طرف پیش می‌رفت، من به‌عنوان برادرش هیچ‌وقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد