شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )
یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف می‌کرد که با محمد پینت بال می‌رفتیم.
به شوخی به شهید دهقان گفتم: آقا همه تیرها عین این بازی‌های کامپیوتری به سر و کله من خورد.
او گفت: اشکال نداره داداش! چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شهید شوی.
خودم گلوله بارانش کرده بودم، به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمی‌شود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلو‌هایت خورد.
وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم.
با خودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان می‌کردم چیزی به تو نمی‌رسد.

پیام کاربران

رضا ( بررسی نشده ) 3 سال قبل ای که مرا خوانده ای پناهم بده ۰این شهدا نورند و با انها میتوان راه را پیدا کرد محمدرضا شهید دهه هفتادی چراغ زندگی من هست من قدر این نعمت الهی رو میدونم و راهشو ادامه میدم ۰ پاسخ
عاشق شهادت ( بررسی نشده ) 3 سال قبل محمدرضا جان دستمو بگیر و در فراز ونشیب های روزگار پناهم باش اگر هوامو داشته باشی با خیالی اسوده پیش خواهم رفت ودر مسیر زندگی گام خواهم برداشت از تو مدد میخوام امیدوارم همیشه به یادم‌باشی منم قول میدهم راهت را ادامه دهم و پرچمی را که بلند کردی بر افراشته نگه دارم ۰ پاسخ
پیام ( بررسی نشده ) 3 سال قبل من خیلی ادم خطا کاری بودم و همه از دستم خسته شده بودن خودم نیز به پوچی رسیده بودم تا اینکه به صورت اتفاقی با محمدرضا جان اشنا شدم ایشون زندگیمو زیرورو کردند من با مطالعه زندگی ایشون سعی کردم کم کم خودمو شبیه ایشون کنم هر چند که همین الان هم خیلی از ایشون عقبم حالا فقط یه ارزو دارم اونم اینکه منم شهید شم ۰ پاسخ
لوگوی سایت ابر و باد