شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

صدای بابا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
صدای بابا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )
محمدهادی 20 روزه بود که گریه عجیبی می‌کرد. آن موقع در تهران تنها بودیم، خانواده‌ام نزدیک‌ام نبودند و مادر هم تهران نبودند. زنگ زدم که آقامهدی! بچه دارد عجیب گریه می‌کند. از وقتی که به دنیا آمده بود آرام بود و اصلاً گریه نمی‌کرد. آقامهدی همیشه می‌گفتند چون من خدمت نظام را می‌کنم، خدا به این بچه آرامش داده است که بتوانی دست تنها به کارهای‌ات برسی. آن روز به ایشان گفتم بچه دارد گریه می‌کند و کاری از دست‌ام برنمی‌آید. به من گفتند گوشی را روی آیفون بگذار تا صدای‌اش کنم و بچه پس از شنیدن صدای پدرش در آغوش‌ام خوابید، بدون اینکه شیری بخورد یا لازم باشد تکان‌اش بدهم.

پیام کاربران

كيوان پرورش 8 سال قبل درود بر روح پر فتوح اين عزيزان كه اگر اين عزيزان نبودند ايران ارامشى نداشت با جانشان ارامش را براى ايران به ارمغان مى اورند درود بيكران بر روح اين عزيز بزرگوار روحت شاد اى مرد بزرگ پاسخ
لوگوی سایت ابر و باد