شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

غذای ساده

غذای ساده
غذای ساده

خاطرات

    اشک های عاشقانه (خاطره ای از شهید مهدی زین الدین)

    اشک های عاشقانه (خاطره ای از شهید مهدی زین الدین)

    پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!» ادامه مطلب ...

    نان و ماست ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    نان و ماست ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد. بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»
    گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.» ادامه مطلب ...

    آبگوشت ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

    آبگوشت ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

    هر چقدر به بچه ها می گفت « کم توقع باشید» خودش چندبرابر رعایت می کرد. مادرش می گوید: علی آبگوشت نمی خورد. یک بار که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. آبگوشت گذاشته بودم و داشتم لباس می شستم. آمد و گفت: عزیز، گشنمه. ناهار چی داریم؟ ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد