شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدای مدافع حرم

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

به مطالعه و پژوهش علاقه زیادى داشت. جالب اینجاست که به دلیل تسلط بر ٢ زبان عربى و انگلیسى، حوزه مطالعاتیش شامل کتابهاى عربى و انگلیسى هم مى شد. ادامه مطلب ...

شهید بی سر، بی دست و بی پا ( از خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی )

شهید بی سر، بی دست و بی پا ( از خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی )

وقتی شهید میشن نمیتونن بیارنشون عقب،یکی از شهدای مدافع ، ایشونو میبرن یه جا تا به دست داعشیا نیوفته، ولی خودشون شهید میشن و.. ادامه مطلب ...

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... ادامه مطلب ...

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع).. ادامه مطلب ...

لیاقت شهادت ( از خاطرات شهید علی یعقوبی )

لیاقت شهادت ( از خاطرات شهید علی یعقوبی )

از پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اصرار کردم داداش نرو بمون همین قدر هم که رفتی خدا قبول کنه کافیه.. ادامه مطلب ...

علاقه به چفیه ( از خاطرات شهید تمام زاده )

علاقه به چفیه ( از خاطرات شهید تمام زاده )

دیدم حاجی یه چفیه رو گردنشه،گفتم حاجی کجا بودی؟چفیه انداختی؟با همون لبخند همیشگی که معصومیت چهره شو بیشتر میکرد گفتش:
  ادامه مطلب ...

دعا کن من شهید شوم ( از خاطرات شهید عبدالصالح زارع )

دعا کن من شهید شوم ( از خاطرات شهید عبدالصالح زارع )

در همین اثنا، خواهر آقاصالح جلو آمد و یک دستمال کاغذی تاشده به من داد و گفت این را داداش فرستاد. دستمال را باز کردم، روی دستمال برایم دعایش را نوشته بود.. ادامه مطلب ...

چشمانی که دنیا رو دید و دل برید ( از خاطرات شهید بیضایی )

چشمانی که دنیا رو دید و دل برید ( از خاطرات شهید بیضایی )

شهید محمود رضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر.. ادامه مطلب ...

شهید غایب ( شهید محمد  ابراهیم توفیقیان )

شهید غایب ( شهید محمد ابراهیم توفیقیان )

آزمون ورودی دوره های کارشناسی ارشد ناپیوسته سال 1395 برای پذیرش دانشجو در 143 کد رشته امتحانی و در 6 گروه آموزشی برگزار شد.. ادامه مطلب ...

چای شهادت ( از خاطرات شهید امین کریمی )

چای شهادت ( از خاطرات شهید امین کریمی )

سرش پائین بود و کار خودش را می کرد تو همه چی خبره بود یادمه روزی چای ریخت که بخوریم به شوخی گفتم چای شهادته دیگه؟ ادامه مطلب ...

چادر عربی ( از خاطرات شهید اسماعیل حیدری )

چادر عربی ( از خاطرات شهید اسماعیل حیدری )

وقتی به مقام راس الحسین(ع) رسیدیم،نزدیکتر آمد و به من گفت:«خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته اند ادامه مطلب ...

چله نشینی ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

چله نشینی ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

یک روز زنگ زد گفت: با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفته‌ایم. ادامه مطلب ...

نذر زیارت عاشورا ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

نذر زیارت عاشورا ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند برمی‌گردد؛ یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب می‌کرد. ادامه مطلب ...

بسکتبال ( از خاطرات شهید بیضایی )

بسکتبال ( از خاطرات شهید بیضایی )

به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آنروز.. ادامه مطلب ...

موی سر ( از خاطرات شهید سید جواد اسدی )

موی سر ( از خاطرات شهید سید جواد اسدی )

شهادت لیاقت می خواهد سید از کوچکی دوست داست مثل داداشش شهید بشه..
  ادامه مطلب ...

ساخت موکب ( از خاطرات شهید محمد بلباسی )

ساخت موکب ( از خاطرات شهید محمد بلباسی )

سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه ای؟ گفتم بسم الله مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه روز عاشورا محمد رو دیدم.. ادامه مطلب ...

پرچم سیاه ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

پرچم سیاه ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش آوردم . به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ.. ادامه مطلب ...

دیده بانی ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

دیده بانی ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

برای همین پست و جایگاه بالایی در لشگر 25 کربلا داشت. شهید رادمهر خواب نداشت و در دیده بانی بی نظیر بود. او در کار بنایی استاد کار بود. وقت تعطیلات و فراغت.. ادامه مطلب ...

گوشی هندلی ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

گوشی هندلی ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

هر بار مرا می دید می گفت: تو آهنگران ما هستی. نام من را هم در تلفن اش آهنگران ثبت کرده بود و هر وقت تماس می گرفتم با نام حقیقی ام مرا به جا نمی آورد، تا صدایم را می شنید می گفت: ادامه مطلب ...

ترک گناه ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

ترک گناه ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

یک روز گفت من با خودم عهد کردم این کار را ترک کنم. با همتی که داشت سر عهدش ایستاد، آنقدر خوب شد که حتی به بقیه بچه ها تذکر می داد.. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد