شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدای هسته ای

<12>
خدمه همراه (از خاطرات شهید احمدی روشن)

خدمه همراه (از خاطرات شهید احمدی روشن)

قرار بود چند نفر از سازمان به عنوان خدمه همراه مان بیایند. چشمم آب نمی خورد که به درد کار بخورند و آبی ازشان گرم شود. آدم های سفارشی که سازمان ها معرفی شان می کردند، معمولاً کار نمی کردند. وقتی دیدمش .... ادامه مطلب ...

شاهین شهر ( ازخاطرات شهید رضایی نژاد )

شاهین شهر ( ازخاطرات شهید رضایی نژاد )

به هرکس می گفتیم داریوش رفته دانشگاه {مالک اشتر} شاهین شهر تعجب می کرد. می گفتند اوکه با رتبه اش بهترین دانشگاه های تهران می تواتنست برود .
راست می گفتند اما دانشگاه شاهین شهر تنها دانشگاهی بود که خرج تحصیل دانشجویان را می داد ادامه مطلب ...

نامهربانی ( از خاطرات شهید رضایی نژاد)

نامهربانی ( از خاطرات شهید رضایی نژاد)

یک روز سوار ماشینش شده بودم تمام پنجره هارا داده بود بالا گفتم
: پس چراهمه شیشه ها را بالا کشیدی؟ گفت: اینجا ترافیکه ، ادامه مطلب ...

خرابی آزمایش (از خاطرات شهید رضایی نژاد )

خرابی آزمایش (از خاطرات شهید رضایی نژاد )

بعضی پروژه ها وقت زیادی از ما می گرفت و اگر در انتها به نتیجه نمی رسیدیم همگی عصبانی  وکفری می شدیم.
این وقت ها حس و حال رضایی نژاد جالب بود. ادامه مطلب ...

ظهور چقدر نزدیک است ؟( از خاطرات شهید احمدی روشن )

ظهور چقدر نزدیک است ؟( از خاطرات شهید احمدی روشن )

همسر شهید مصطفي احمدی‌روشن که از شاگردان مرحوم آيت‌الله عزيزالله خوشوقت بوده است چندی پیش با بيان خاطراتي از آن شهيد گفت: «فشار کاری برای ایشان خیلی سخت بود؛ آقا مصطفی را که می‌دیدی، همیشه چشمانش خسته بود و قرمز، ولی هیچ وقت عصبانی و اخمو نبود و با آن خستگی وقتی 12 شب می‌رسید خانه، می‌خندید.  
  ادامه مطلب ...

رضایت امام زمان(عج)( از خاطرات شهید احمدی روشن )

رضایت امام زمان(عج)( از خاطرات شهید احمدی روشن )

مصطفی هراسان از خواب بیدار شد، ولی دیدم داره می‌خنده
علت رو که سوال کردم، گفت:
  ادامه مطلب ...

شرط ازدواج ( از خاطرات شهید احمدی روشن )

شرط ازدواج ( از خاطرات شهید احمدی روشن )

یکی از دوستان نقل می‌کرد که شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که اگر یک روز ازدواج کردیم و من خواستم... ادامه مطلب ...

<12>
لوگوی سایت ابر و باد