شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

زندگینامه شهید علیرضا بلباسی

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
زندگینامه شهید علیرضا بلباسی
"علی رضا بلباسی" در سال 1332 در روستای" آسور"در" فيروزکوه" به دنيا آمد. دوره ابتدايی را در شهرستان" فريدونکنار" گذراند و آن را با موفقيت پشت سر گذاشت. در همين ايام پدرش از دنيا رفت و او مجبور شد برای امرار معاش خانواده عازم" تهران" شد و در نتيجه برای مدتی ترک تحصيل کرد. وی که ششمين فرزند خانواده بود در بازار تهران مشغول به کار شد و پس از مدتی در مدرسه شبانه روزی به تحصيل ادامه داد و ديپلم متوسطه را اخذ کرد. پس از پايان تحصيل به سربازی رفت و در 15 مهر 1353 با اتمام دوره سربازی در آزمونی که در آموزش و پرورش "قائمشهر" برگزار شد، شرکت کرد. با کسب موفقيت در اين آزمون به مدت دو سال در آموزس و پرورش مشغول تدريس شد. به علوم و فنون هوايی علاقه بسيار داشت. به همين سبب پس از گذراندن دوره آموزشی مکانيک در باشاه هوايی ملی با عنوان تکنسين پرواز در تاريخ سه آبان 1354 جذب هواپيمايی ملی ايران (هما) شد. او در حين خدمت به آموزش زبان انگليسی پرداخت و در طول 5 سال خدمت در هواپيمايی ملی ايران موفق به اخذ درجه مکانيک هواپيما شد. در سال 1357 با آغار امواج انقلاب اسلامی، علی رضا بلباسی در پخش نوار و اعلاميه های حضرت امام (ره) فعاليت گسترده ای داشت. در حادثه جمعه سياه تهران در ميدان ژاله حضور داشت و از اعتصابيون هواپيمايی ملی بود که به فرمان امام (ره) دست به اعتصاب زده بودند. در سال 1358 به واسطه خواهرش با خانم "مريم صادقی" آشنا شد و زمينه ازدواج فراهم آمد. آنها در يک مراسم بسيار ساده زندگی مشترک خود را آغاز کردند. همسر وی درباره ويژگی های اخلاقی او می گويد : «نماز اول وقت علی رضا هيچ گاه ترک نمی شد در زندگی مشترک اگر از من اشتباهی می ديد با من صحبت می کرد و با نصيحت درصدد اصلاح اشتباه من بر می آمد.» پس از تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از محل خدمت خود هواپيمايی جمهوری اسلامی ايران به مدت دو سال مرخصی بدون حقوق گرفت و به قم رفت. به فراگيری فنون نظامی و دوره فرماندهی پرداخت و سپس در سپاه پاسداران قائمشهر مشغول به کار شد. در تاريخ 8 خرداد 1359 به سمت مسئول عمليات سپاه شهرستان "نور" منصوب شد . دو ماه بعد، پس از ايجاد پايگاه مقاومت سپاه در نور و جذب نيروهای رزمنده به قائمشهر بازگشت و در واحد عمليات سپاه قائمشهر مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحميلی از سوی سپاه پاسداران قائمشهر به جبهه اعزام و در واحد های عملياتی مسئوليت عمليات را از 11 اسفند 1359 بر عهده گرفت. پس از آن مسئوليت آموزش عقيدتی واحد بسيج قائمشهر را از 8 مهر 1360 تا 19 بهمن 1362 بر عهده گرفت. در همين زمان در مقاطع مختلف در جبهه حضور يافت. با اعزام بسيج سراسری طرح لبيک يا خمينی، علی رضا بلباسی پس از اعزام به جبهه در تاريخ 20 بهمن 1362 جانشين فرمانده گردان مالک اشتر از لشکر 25 کربلا شد. فرماندهی گردان مالک اشتر برعهده سردار بابايی بود و وظايف عملياتی و هدايت نيروها را برعهده داشت و علیرضا در تماسی فشرده با نيروهای گردان بود. او با سخنرانی های مهيج و تحليل شرايط سياسی و اجتماعی کشور،اطلاعات ارزشمندی را در اختيار رزمندگان می گذاشت. نگارنده که خود از نيروهای مالک اشتر بود شاهد تلاش ها و دانش گسترده وی در موضوعات مختلف بخصوص احاديث و آيات قرآن بود. فرمانده گردان سردار بابايی در جريان عمليات والفجر 6 در منطقه چيلات در همان دقايق اوليه عمليات در کنار جاده اسفالته روبروی پاسگاه در مقابل شهر علی غربی عراق بر اثر اصابت ترکش و موج زخمی شد و فرماندهی گردان عملاً به عهده بلباسی گذاشته شد. درون کانالی نسبتاً بزرگ به همراه شهيد بلباسی جمع بوديم که ناگهان صدای سوت خمپاره ما را به خود آورد. خمپاره 120 ميلی متری درست و سط ما درلای شن های رسی فرود آمد، ولی منفجر نشد. بلباسی فوراً دستور داد که نيروها پخش شوند. بعد از عمليات، حسرت و ناراحتی شهدا و مجروحان بر جای مانده را می خورد. يکی از کارها جالب توجه وی در گردان مالک اشتر نماز غفيله جمعی بود. چون نمی شد نماز مستحبی را با جماعت به جا آورد او با قراعت سوره ها پشت بلندگو نماز غفيله را به صورت جمعی برگزار می کرد. مهم تر از همه روحيه تعبد و بندگی و نماز شبهای طولانی وی مثال زدنی بود. علی رضا هر گاه به پشت جبهه باز می گشت به ديدار خانواده های شهدا می رفت . وقتی از مرخصی به جبهه بازگشت همرزمان خود را جمع کرد و گفت : اين بار که به مرخصی رفتم، ابتدا به ديدار خانواده شهيد نور علی يونسی جانشين فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) رفتم که سه دختر از او به ياد گار مانده است. وقتی بچه های يونسی را ديدم از دنيا سير شدم و نمی خواستم چشمان نگران يتيمان شهيد يونسی در چشمان من گره بخورد. يکی از همرزمان علی رضا در اين باره می گويد : زمانی که علی رضا اين حرف ها را می زد اشک در چشمانش حلقه زده بود و گفت : « اگر من شهيد شدم مبادا در کنار بدنم حلقه بزنيد، زيرا جنگ و ادامه آن مهمتر است و اسلام عزيز نبايد در خطر باشد. » او در طول سال های حضور مستمر در مناطق عملياتی عده ای از دوستانش را از دست داد از داد از جمله سرداران شهيد حسين بصير، علی اصغر خنکدار، جعفر شير سوار، موسی محسنی، محمد حسن قاسمی طوسی و حميد رضا نوبخت. علی رضا به جانشينی فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) از لشکر 25 کربلا در تاريخ 19 آبان 1363 و پس از دو ماه با به شهادت رسيدن فرمانده گردان شهيد علی اصغر خنکدار ـ به فرماندهی گردان منصوب شد. با وجود مسئوليت های مختلف همواره از متانت و آرامش خاصی برخوردار بود. زمانی که همسرش از حضور دايم او در جبهه گلايه می کرد با آرامش او را دلداری می داد. در مسائل عبادی بسيار دقيق بود. احاديث فراوانی را از حفظ داشت به خوبی سخنرانی می کرد و همواره معتقد به انضباط و مقررات بود. با نظمی که در گردان برقرار کرده بود. همه رزمندگان در نماز اول وقت و جماعت شرکت می کردند. در مراسم مذهبی و دعای کميل و توسل حضور می يافتن و کسی اجازه سيگار کشيدن در گردان را نداشت. با وجود اين، همواره سعی می کرد در کنار رزمندگان يک رزمنده عادی باشد . روزی لباس فرم نو آوردند تا لباس مندرس را از تن بيرون کند. زمانی که لباس را بر تن کرد متوجه شد که لباس همه رزمندگان کهنه است. برای اينکه بسيجی ها ناراحت نشوند سريع لباسش را آغشته به گل کرد تا نو بودن لباس به چشم نيايد. "علی رضا" در عمليات والفجر 8 در تاريخ 23 بهمن 1364 ازناحيه پای چپ در فاو مجروح شد و بستری گرديد اما به قدری احساس مسئوليت می کرد که حاضر نشد برای عمل جراهی در بيمارستان بماند. در کنار بچه ها می نشست و برای آنان از روزقيامت و شهادت صحبت می کرد. به همسرش می گفت : «شما خواهر دو شهيد هستی و اين را بدان که لياقت همسر شهيد شدن را هم داری. پس در حق من دعای خير کن تا به آرزويم برسم و اين را بدان که اگر شهيد شدم شما هم در ثواب آن شريک هستی. يادت باشد که بعد از شهادت فرزندانم را با قرآن و اهل بيت آشنا کن. به پسرم ياسر راه شهيد مطهری را نشان بده و به دخترم آمنه بياموز که حضرت زينب (س) چگونگی کرد.» در تاريخ 12 تير 1365 در "مهران" در عمليات کربلای 1 از ناحيه کتف ،گردن و دست راست به سختی مجروح شد ولی بلا فاصله پس از طی مراحل درمان دوباره به جبهه بازگشت. سرانجام علی رضا بلباسی در عمليات کربلای 8 در شلمچه در 21 اسفند 1365 بر اثر اصابت خمپاره به سر و سينه به شهادت رسيد. جنازه علی رضا بلباسی در منطقه عملياتی به جا مانده و پس از 9 سال در سال 1374 شناسايی شد و پس از انتقال به زادگاهش در گلراز شهدای "قائمشهر" به خاک سپرده شد. از وی يک پسر به نام ياسر و يک دختر به نام" آمنه" به يادگار مانده...

موضوعات

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد