می دانست طاقت دوری اش را ندارم( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
شهید حاجی زاده بی‌نهایت صبور بود.
وقتی بحثمان می‌شد من نمی توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری،
تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی زد
وقتی هم می‌دید من آرام نمی شوم می‌رفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم.
وقتی بحثمان می‌شد من نمی توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری،
تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی زد
وقتی هم می‌دید من آرام نمی شوم می‌رفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم.
-small.png "صبر و شکیبایی")
مطالب دیگر از این اشخاص
- وصیت نامه شهید رضا حاجی زاده
- گفت ممکن است یک روز برود و دیگر بر نگردد( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
- می دانست طاقت دوری اش را ندارم( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
- فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
- دوست داشتم فقط برای من باشد( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
- حق مأموریتش اندازه یکماه نشاء کاری بود( از خاطرات شهید رضا حاجی زاده )
- پیام همسر شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده
پیام کاربران
ارسال
شبکه های اجتماعی
عضویت در کانال تلگرامی ابر و باد
لوگوی سایت ابر و باد
