شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب احساس مسئولیت و وظیفه شناسی

میز ریاست ( از خاطرات شهید بروجردی )

میز ریاست ( از خاطرات شهید بروجردی )

پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هستن. من می آیم این طرف و کنار مردم می نشینم تا توی آن حال و هوای خاص.. ادامه مطلب ...

وظیفه شناسی ( از خاطرات شهید خرازی )

وظیفه شناسی ( از خاطرات شهید خرازی )

درهمین حال مسوول دژبانی با عجله آمد و گفت : داری چی کار می کنی ؟ نمی دونی ایشان فرمانده لشکر هستند!! ادامه مطلب ...

فرازی از وصیت نامه شهید قنبری

فرازی از وصیت نامه شهید قنبری

اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم. بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید. ... ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم  محرم علیپور

وصیت نامه شهید مدافع حرم محرم علیپور

خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم..  ادامه مطلب ...

نماینده واقعی مردم ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی )

نماینده واقعی مردم ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی )

جلوی مجلس عبایش را پهن کرده بود و نشسته بود و به حرف مردم گوش می‌کرد. .... ادامه مطلب ...

آمدیم باری از دوش آقا برداریم

آمدیم باری از دوش آقا برداریم

یکی از آزاده‌ها آمده بود پیشش، گفت: «حاج‌آقا مشکل مسکن آزاده‌های تهران حل نشده شما که با بیت تماس دارید .... ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید حمیدرضا اسدالهی

وصیت نامه شهید حمیدرضا اسدالهی

رهبر عزیزم، لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله (ص) و همان لبیک یا حسین است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد.. ادامه مطلب ...

زلزله رودبار ( از خاطرات شهید محمود رضا بیضایی )

زلزله رودبار ( از خاطرات شهید محمود رضا بیضایی )

محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر میشود من میخواهم.. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید هادی ذوالفقاری

وصیت نامه شهید هادی ذوالفقاری

اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س) ادامه مطلب ...

چشم های منتظر ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

چشم های منتظر ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

 جناز‌ه‌ی شهدا را به دوش می‌گرفت و می‌برد. هرچه شهید «همّت» به او اصرار کرد: «برو چند روزی استراحت کن ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید محمدرضا کارور

وصیت نامه شهید محمدرضا کارور

ای عزیزان دست از اسلام برندارید و به آن وابسته‌تر گردید. از آنچه که شما را به راهی جز راه حق سوق می‌دهد دوری نمایئد. ادامه مطلب ...

هر کسی خودش مسئولیت دارد( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

هر کسی خودش مسئولیت دارد( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

قضیه مثل آن کسی است که دید کسی گریه می‌کند. علت را پرسید. گفت گرسنه‌ام، نان می‌خواهم. آن شخص در جواب گفت نان که نمی‌دهم، ولی هر چه بخواهی با تو گریه می‌کنم» ادامه مطلب ...

شهادت را به کسانی می دهند که پرکارند ( از خاطرات شهید بیضایی )

شهادت را به کسانی می دهند که پرکارند ( از خاطرات شهید بیضایی )

حاج قاسم خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ شاید اصرار کرده‌‌اند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد.. ادامه مطلب ...

امضا در آسانسور ( از خاطرات شهید امین کریمی )

امضا در آسانسور ( از خاطرات شهید امین کریمی )

با فرماندهانش که صحبت می‌کردم گفت ما راضی به رفتنش به سوریه نبودیم. بخاطر تخصصی که داشت ما را تهدید به استعفا می‌کرد. ادامه مطلب ...

اولین دیدار ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی  )

اولین دیدار ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمی‌خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند. من هم امضا کردم. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنه‌ای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا می‌داند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان می‌دارم و به این مصحف می‌نگارم: ادامه مطلب ...

ماموریت خاص ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

ماموریت خاص ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ. ﺭﻓﺘﻢ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﻡ. ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺳﯿﺪ ﺟﺎﻥ، ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟» ﮔﻔﺖ: «ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟»
  ادامه مطلب ...

بگویند برو رفتگر محله باش ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

بگویند برو رفتگر محله باش ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

البته می گفت که حضرت آقا و یا نماینده  ایشان امر کنند که کار شما اینجا مهمتر است من قبول می کنم، بگویند برو رفتگر محله باش ، نظام به جارو کردن خیابان نیاز دارد من می رفتم ادامه مطلب ...

همسنگر ( از خاطرات شهید صدرزاده )

همسنگر ( از خاطرات شهید صدرزاده )

 از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده است؟ او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگی است.   ادامه مطلب ...

سه جبهه متفاوت ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

سه جبهه متفاوت ( از خاطرات شهید علی تمام زاده )

بله درست حدس زده بودم آمده بودن باصطلاح مرا از رفتن به منطقه منصرف کنند! جالب اینکه از همه نوع ابزار هم استفاده می کردند همه گزینه هایشان(!) را روی میز چیده بودند!  ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد