شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

زیر لب سوت می زد ( از خاطرات شهید ستاری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
زیر لب سوت می زد ( از خاطرات شهید ستاری )
وقتی خانه می آمد، خیلی خوش رو بود. با خودش شادی می آورد. زیر لب سوت می زد؛ یک آهنگ خاصی.

علامت آمدنش بود. با صدای بلند سلام می داد. بچه ها می دویدند جلو و سلام می کردند. منصور جواب آنها را داده نداده، سراغ من می آمد.

هیچ وقت نمی شد من اول سلام کنم. جواب سلامش را که می دادم، با دست می زد پشتم و می رفت دنبال کارش.

گاهی فکر می کردم بودنش خانه را گرم تر می کند، حتی اگر تمام مدت را از اتاق بیرون نیاید.

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد