شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات امام زمان عج

<1>
سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )

سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )

بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند.
لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. ادامه مطلب ...

امام زمان عج (خاطره ای از شهید مهدی منتظرالقائم )

امام زمان عج (خاطره ای از شهید مهدی منتظرالقائم )

نيمه شعبان سال 1369 بود. گفتيم امروز به ياد امام زمان (عج) به‌دنبال عمليات تفحص مي‌رويم اما فايده نداشت. خيلي جست‌وجو كرديم پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعني مي‌شود بي‌نتيجه برگرديم؟ ادامه مطلب ...

فرار از زن بی حجاب ( از خاطرات شهید برونسی )

فرار از زن بی حجاب ( از خاطرات شهید برونسی )

بعد از تمام دوره آموزشی ، هنوز کار تقسیم ، شروع نشده بود که فرمانده پادگان خودش آمد ما بین بچه ها و به قیافه ها به دقت نگاه  می کرد و دو سه نفر من جمله من را انتخاب کرد و به بیرون صف برد.
من قد بلندی داشتم و به قول بچه ها: هیکل ورزیده و در عوض ، قیافه روستایی و مظلومی داشتم. ما را عقب یک جیپ سوار کردند همراه یک استوار و رفتیم بیرجند . ادامه مطلب ...

حضرت ابوالفضل ( ازخاطرات شهید ردانی پور )

حضرت ابوالفضل ( ازخاطرات شهید ردانی پور )

مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه كند خوب می شود. نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم كنارم. نگاهش می كردم. حال نداشت.صدایش در نمی آمد. یك نگاه به مهر انداخت. گفت :« مرتضی ، چرا عكس دست روی مهره؟»گفتم: «این یادگار دست حضرت ابوالفضله كه تو راه خدا داده.»گفت: « جدی میگی؟» گفتم :« آره . ادامه مطلب ...

سفر حج ( از خاطرات شهید آوینی )

سفر حج ( از خاطرات شهید آوینی )

مرتضی كه از این سفر بازگشت،‌ به دیدارش رفتیم، در عرفات گم شده بود، می‌گفت: «آنقدر گشتم تا توانستم كاروان خودمان را پیدا كنم. خیلی برایم عجیب بود. من كه گم بشوم دیگر چه توقعی ازآن پیرمرد روستایی است.»
لبخندی بر لبانش نشست و ادامه داد :« بعد یادم آمد كه ای بابا! حدیث داریم كه هركس در عرفات گم بشود ادامه مطلب ...

سربندی که یک شهید انتخاب کرد ( خاطره ای از شهید شبستانی )

سربندی که یک شهید انتخاب کرد ( خاطره ای از شهید شبستانی )

چند ساعتي مانده به عمليات «والفجر4»، هوا به شدت سرد، ابرهاي سياه، نم نم بارون، هواي دل بچه ها را غمگين و لطيف کرده و هر کسي در فکر کاري است. يکي اسلحه اش را روغن کاري مي کنه، ... ادامه مطلب ...

آخرین سوال ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

آخرین سوال ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

در نوار مصاحبه به عنوان آخرین سوال از محمد پرسیدند :
اگر پیامی برای مردم دارید بفرمایید.
محمد گفت:.. ادامه مطلب ...

در آغوش امام زمان ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

در آغوش امام زمان ( از خاطرات شهید تورجی زاده )

بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،
 بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
  ادامه مطلب ...

ظهور چقدر نزدیک است ؟( از خاطرات شهید احمدی روشن )

ظهور چقدر نزدیک است ؟( از خاطرات شهید احمدی روشن )

همسر شهید مصطفي احمدی‌روشن که از شاگردان مرحوم آيت‌الله عزيزالله خوشوقت بوده است چندی پیش با بيان خاطراتي از آن شهيد گفت: «فشار کاری برای ایشان خیلی سخت بود؛ آقا مصطفی را که می‌دیدی، همیشه چشمانش خسته بود و قرمز، ولی هیچ وقت عصبانی و اخمو نبود و با آن خستگی وقتی 12 شب می‌رسید خانه، می‌خندید.  
  ادامه مطلب ...

مسئولیت را قبول کن ( از خاطرات شهید برونسی )

مسئولیت را قبول کن ( از خاطرات شهید برونسی )

به شهید برونسی پیشنهاد کرده بودیم مسئولیت فرمانده تیپ را قبول کند. و هرچه اصرار کردیم ایشان قبول نکردند ، یک روزی آمد گفت مسئولیت تیپ را قبول می کنم. دلیلش را پرسیدم گفت .. ادامه مطلب ...

رضایت امام زمان(عج)( از خاطرات شهید احمدی روشن )

رضایت امام زمان(عج)( از خاطرات شهید احمدی روشن )

مصطفی هراسان از خواب بیدار شد، ولی دیدم داره می‌خنده
علت رو که سوال کردم، گفت:
  ادامه مطلب ...

سرباز امام زمان ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

سرباز امام زمان ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

لباس رزمی که اندازه محمد هادی باشد پیدا نکردم و کوچکترین سایز را خریدم و کوچک تر کردم و بعد از غسل شهادت با این لباس خدمت آقا رسیدیم .. ادامه مطلب ...

رضایت امام زمان (عج) ( از خاطرات شهید مهدوی )

رضایت امام زمان (عج) ( از خاطرات شهید مهدوی )

مي گفت هر كاري مي خواهم بكنم اول نگاه مي كنم ببينم امام زمان (عج) از اين كار راضيه؟ چه دردي از درد امام زمان (عج) دوا مي شود ؟  
  ادامه مطلب ...

یاد شهدا ( از خاطرات شهید مهدوی )

یاد شهدا ( از خاطرات شهید مهدوی )

مسئول واحد شهداي كانون ( کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز ) بود ، روي وصيت نامه شهدا كار مي كرد ، قرار بود برای شهيد عبدالحميد حسينی كتاب بنويسد ، نصف از كارش را هم كرده بود   ادامه مطلب ...

همین برام بسه ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

همین برام بسه ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

خوش بحالم. امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نيست.وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى كنم ازم راضيَن.وقتى ايشون راضى باشن، امام عصر هم راضين. همين برام بسه. » ادامه مطلب ...

دو رکعت نماز به نیت ( از خاطرات شهید سید علی حسینی )

دو رکعت نماز به نیت ( از خاطرات شهید سید علی حسینی )

همیشه بعد از نماز صبح با حال و هوای خاصی دو رکعت نماز می خوند. نماز مستحبی زیاد می خوند، اما به این دو رکعت خیلی مقید بود. ادامه مطلب ...

دعای فرج ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

دعای فرج ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

هنوز هلی کوپتر برای برگشت بلند نشده بود که درگیری سنگینی آغاز شد.20 دقیقه طول کشید تا نیروها آرایش بگیرند و عملیات پاک سازی منطقه را آغاز کنند ادامه مطلب ...

جواب نامه ( از خاطرات شهید قاسم صادقی )

جواب نامه ( از خاطرات شهید قاسم صادقی )

وی از منتظرین واقعی حضرت بقیة الله الاعظم- عجل الله تعالی فرجه الشریف- محسوب می شد.گاهی که مشکلی یا سوالی برایش پیش می آمد، آن را روی کاغذی می نوشت و.. ادامه مطلب ...

حین بحث‌مان زودپز منفجر شد ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

حین بحث‌مان زودپز منفجر شد ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

رفتم زودپز را باز کنم که ناگهان منفجر شد و هر چه داخلش بود پاشید توی صورتم. آقا مهدی به شوخی جدی گفت: به خاطر همین حرفات هست که اینجوری شد منتهی..
  ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد