شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات پاسدار اسلام

<1>
سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )

سربازان امام زمان عج ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )

بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند.
لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. ادامه مطلب ...

حر زمان ( ازخاطرات شهید همت )

حر زمان ( ازخاطرات شهید همت )

یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . حاج همت کیست ؟!))
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . ادامه مطلب ...

هر دفعه با یک ترفندی ( از خاطرات شهید مرحمت بالازاده )

هر دفعه با یک ترفندی ( از خاطرات شهید مرحمت بالازاده )

خیلی قاطع و پیگیر بود. تصمیمش را گرفته بود. می‌گفت: "هر طور شده باید به جبهه بروم؛ مگر در نهج البلاغه نخوانده اید: جهاد یکی از درهای بهشت است. من باید به جبهه بروم."  ادامه مطلب ...

من بخاطر خدا می جنگم ( از خاطرات شهید کشوری )

من بخاطر خدا می جنگم ( از خاطرات شهید کشوری )

یك شب كه تعدادی از خلبان‌ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد. یكی می‌گفت: من به خاطر حقوقی كه به ما می‌دهند می‌جنگم، یكی دیگر می‌گفت من به خاطر بنی‌صدر می‌جنگم. یكی می‌گفت من به خاطر خودم می‌جنگم..   ادامه مطلب ...

وصیت من همان جمله حاج همت است

وصیت من همان جمله حاج همت است

یکبار در خانه صحبت وصیتنامه شد، 
به پوستر حاج همت  روی کمدش اشاره کرد و گفت: وصیت من همان جمله حاج همت است  ادامه مطلب ...

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه دانشگاه بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند، فرمانده گفت: باید دو نفر از گردان ما به گردان دیگری برود. ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد