شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

<1>
حضرت ابوالفضل ( ازخاطرات شهید ردانی پور )

حضرت ابوالفضل ( ازخاطرات شهید ردانی پور )

مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه كند خوب می شود. نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم كنارم. نگاهش می كردم. حال نداشت.صدایش در نمی آمد. یك نگاه به مهر انداخت. گفت :« مرتضی ، چرا عكس دست روی مهره؟»گفتم: «این یادگار دست حضرت ابوالفضله كه تو راه خدا داده.»گفت: « جدی میگی؟» گفتم :« آره . ادامه مطلب ...

در حضور غربت یاران( از خاطرات شهید آوینی )

در حضور غربت یاران( از خاطرات شهید آوینی )

سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب»‌های او در نیمه‌شب
آشنا بودند. پاسی از شب كه می‌گذشت، در انتظار صدای ناله‌های آوینی چشمانشان را باز می‌كردند مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت. ادامه مطلب ...

تحفه حضرت عباس ( از خاطرات شهید عباس کریمی )

تحفه حضرت عباس ( از خاطرات شهید عباس کریمی )

قهرود» يك روستاست از توابع كاشان. در اين روستا كشاورزي بود به نام «احمد» كه او هم يك زن و يك دختر شيرخواره توي خانه‌اش داشت. زن احمد بدزا بود، يعني هر چه بچه دنيا مي‌آورد سقط مي‌شدند، اين دختر كوچولو هم خدايي سالم مانده بود.«احمد» از خدا پسر مي‌خواست از طرفي هم نمي‌خواست عيالش اين همه اذيت شود. نيت كرد و رفت « كربلا». ادامه مطلب ...

دوست داشت ایستاده شهید شود (  خاطره ای از شهید مهدی خندان )

دوست داشت ایستاده شهید شود ( خاطره ای از شهید مهدی خندان )

چهرة خاصی داشت، و من علّتشو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود،‌ با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچه‌ها شور می خوند.... ادامه مطلب ...

شبیه حضرت عباس ( از خاطرات شهید شاپور برزگر )

شبیه حضرت عباس ( از خاطرات شهید شاپور برزگر )

یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟..... ادامه مطلب ...

هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی )

هر وقت که راه کربلا باز شود(از خاطرات شهید علیرضا کریمی )

دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم کی بر می گردی؟ جواب داد:
« هر وقت که راه کربلا باز شود.»
  ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنه‌ای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا می‌داند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان می‌دارم و به این مصحف می‌نگارم: ادامه مطلب ...

انگشتر فیروزه ( از خاطرات شهید میردوستی )

انگشتر فیروزه ( از خاطرات شهید میردوستی )

​در روز آخر که این شهید بزرگوار و همرزمانش سوار اتوبوس شدند و ما خواستیم با آن ها خداحافظی کنیم، با لبانی خندان و بشاش بودند که حالات «حبیب ابن مظاهر» در شب عاشورا را برایمان تداعی کردند ادامه مطلب ...

اربعین ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

اربعین ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

گفت : بابا من اربعین به کربلا رفته‌ام. آنجا اطراف آقا امام حسین(ع) و آقا ابالفضل(ع) خیلی شلوغ است اما من دوست دارم که اربعین .. ادامه مطلب ...

گریه شهید در هیئت ( از خاطرات شهید حجت اصغری شریبانی )

گریه شهید در هیئت ( از خاطرات شهید حجت اصغری شریبانی )

شهیدی که در روز تاسوعای حسینی۹۴ در اثر اصابت موشک از بالا، سر و دوستانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم کرد. ادامه مطلب ...

پرچم سیاه ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

پرچم سیاه ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش آوردم . به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ.. ادامه مطلب ...

گمنامی ( از خاطرات شهید رحیم کابلی )

گمنامی ( از خاطرات شهید رحیم کابلی )

گفت: «دستم چه؟» گفتم: «شاید دست هم نداشته باشی.» گفت: «آن زمان هم خدا را شکر می­‌کنم که شرمنده حضرت ابوالفضل نیستم.» بعد گفتم: «شاید تانک از روی شما رد شود و چیزی از تو باقی نماند.» گفت: ادامه مطلب ...

وصیتنامه شهید محسن حججی

وصیتنامه شهید محسن حججی

بسم الله النور...
صَلی الله علیک یا اُماه یا فاطمه الزهرا"سلام علیک"
وَلاتَحسَبن الذینَ قُتلوا فی سَبیل الله اَمواتا، بَل احیاء عند رَبِهم یُرَزقون
هرگز نمی‌میرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما...
چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیک‌تر می‌شوم قلبم بی‌تاب‌تر می‌شود...نمی‌دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم...نمی‌دانم چگونه خوشحالی‌ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم...به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم می‌نویسم... ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد