مادرش رو بیشتر دوست دارم ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
قبل از تولد بچه بود.
پرسید : ناراحت می شی برم جبهه
گفتم : آره اما نمی خوام مزاحمت بشم
رفت و دو روز بعد بچه به دنیا آمد بعد که برگشت بوسیدش
و اسمش را گذاشت هادی
پرسیدم : دوستش داری
گفت : مادرش را بیشتر دوست دارم ....
پرسید : ناراحت می شی برم جبهه
گفتم : آره اما نمی خوام مزاحمت بشم
رفت و دو روز بعد بچه به دنیا آمد بعد که برگشت بوسیدش
و اسمش را گذاشت هادی
پرسیدم : دوستش داری
گفت : مادرش را بیشتر دوست دارم ....
اشخاص
موضوعات
مطالب دیگر از این اشخاص
- نماز شکر ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
- بچه داری ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
- وصیت نامه شهید عبدالله میثمی
- مادرش رو بیشتر دوست دارم ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
- کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
- ماشین سپاه ( از خاطرات شهید میثمی )
- به همه لبخند بزنین ( از خاطرات شهید میثمی )
پیام کاربران
ارسال
شبکه های اجتماعی
عضویت در کانال تلگرامی ابر و باد
لوگوی سایت ابر و باد
