شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات ترک دنیا

<1>
تعلقات سید مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

تعلقات سید مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

كتابچه دل سید پر بود‏،آن را كه می‌گشودی، صدف عشق را می‌دیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا می‌درخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیله‌اش نمی‌گنجید ادامه مطلب ...

این کلید ماشین و خانه را بگیر ( از خاطرات شهید غلامعلی رجبی )

این کلید ماشین و خانه را بگیر ( از خاطرات شهید غلامعلی رجبی )

شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و خودنمایی نبود؛ برای خدا کار می‌کرد؛ نیت‌اش برای اهل بیت بود. یک بار به او گفته بودند «این کلید ماشین و خانه را بگیر به شرط اینکه ... ادامه مطلب ...

من عروسک نمی خواهم ( از خاطرات شهید حمید باکری)

من عروسک نمی خواهم ( از خاطرات شهید حمید باکری)

همسر حمید در حال جمع کردن لباس ها بود . حمید متوجه او شد . پرسید : این لباسها مال توست ؟ کدام لباس ها را می گفت ، این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود ادامه مطلب ...

تو چه کسی هستی که این آیه برایت آمد؟ ( از خاطرات  شهید شیخی )

تو چه کسی هستی که این آیه برایت آمد؟ ( از خاطرات شهید شیخی )

هم تو امتحان استخدامي بانك قبول شده بوديم و هم جهاد سازندگي .
خيلي دودل بوديم . ماشاءالله گفت مي ريم استخاره مي كنيم. دو نفري رفتيم پيش حاج غفوري براي استخاره.. ادامه مطلب ...

حکم فرماندهی سپاه سقز ( خاطره ای از شهید کاوه )

حکم فرماندهی سپاه سقز ( خاطره ای از شهید کاوه )

دست کرد توی جیبش و نامه ای بیرون آورد. حکم فرماندهی سپاه سقز بود. فکر کردم مال خودش است، با خودم گفتم: حتماً می خواد قول بگیره که پشتش باشم و باهاش کار کنم. ادامه مطلب ...

تنهاترین سردار ( جانباز شهید احمد پاریاب )

تنهاترین سردار ( جانباز شهید احمد پاریاب )

16ساله بود که "آمد" به سوی میعادگاه عشاق. زیرک بود و چابک، فرمانده گردان شد. 
در اکثر عملیات‌ها حضور داشت. با "همت" جبهه ها دم‏خور بود. .. ادامه مطلب ...

زندگیش جنگ شده بود ( از خاطرات شهید مجتبی هاشمی )

زندگیش جنگ شده بود ( از خاطرات شهید مجتبی هاشمی )

سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمی ماند. من بودم و 5 تا بچه قد و نیم قد،  ادامه مطلب ...

انفاق ( از خاطرات شهید سید علیرضا مصطفوی )

انفاق ( از خاطرات شهید سید علیرضا مصطفوی )

از بدی دل بستن به مال دنیا می گفت.
اما قبل از همه خودش به آن عمل می کرد می گفت: . ادامه مطلب ...

خانه ای بر بال ملائک ( از خاطرات شهید اسلامی نسب )

خانه ای بر بال ملائک ( از خاطرات شهید اسلامی نسب )

محمد را آخرين بار در مسجد قبا ديدم. از چهره‌اش پيدا بود كه حرفهاي زيادي دارد. بعد از نماز در گوشه‌اي نشستم و او شروع به صحبت كرد: «حاج حميد! به زودي عملياتي در پيش داريم. مي‌دانم كه ديگر بر نمي‌گردم. گفتم: «محمد جان!  ادامه مطلب ...

شهید زنده ( از خاطرات شهید احمد کاظمی )

شهید زنده ( از خاطرات شهید احمد کاظمی )

برای معرفی ایشان به عنوان فرمانده ی نیروی زمینی پشت تریبون رفتم. در حین صحبتهایم هنگامی که گفتم سرتیپ احمد کاظمی از نظر من «شهید زنده» است، او شروع کرد به گریه..

  ادامه مطلب ...

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از محبت پدر به فرزند مگر حس قوی تری هم هست سری آخری که داشت میرفت گفت ....  ادامه مطلب ...

انتخابات شورای رهبری (  از خاطرات شهید حاج رضوان )

انتخابات شورای رهبری ( از خاطرات شهید حاج رضوان )

با آنکه معاون جهادی حزب الله محسوب می‌شد اما اصلا علاقه‌ای به کسب مدارج سیاسی در حزب الله نداشت و عضو شورای رهبری هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهای مکرر سید حسن .... ادامه مطلب ...

حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاء‌الله

حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاء‌الله

حاج قاسم سلیمانی سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند. معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته! ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد