شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات

شناسایی ( از خاطرات شهیدحسین پورجعفری )

شناسایی ( از خاطرات شهیدحسین پورجعفری )

​حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم، اما حیف.. ادامه مطلب ...

حرف فرمانده ( از خاطرات شهید  علی امینی )

حرف فرمانده ( از خاطرات شهید علی امینی )

با تعجب پرسیدم اگر شما بگویی با سَر می روم اما من که در این عملیات راننده خودرو هستم،
با لبخندی در جواب گفت چون رفتن به داخل این چاه دشوار بود خواستم  ادامه مطلب ...

مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

برادرم در آغوش حامد به شهادت رسيد. به نظر من سعادت شهادت به اين دليل نصيب حامد شد چراكه زحمت.. ادامه مطلب ...

ما آماده پرداخت خسارت هستیم!

ما آماده پرداخت خسارت هستیم!

حاج قاسم،‌ توی میدان نبرد به حدود شرعی و حق الناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانه ای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

آرزوی شهادت (خاطره ای از شهید آرمان علی وردی)

روزی یکی از شهدای دفاع مقدس به نام شهید عبدالله پولادوند تفحص شد. ایشان طلبه بودند ادامه مطلب ...

بغل امام حسین ( از خاطرات شهید آرمان علی وردی )

بغل امام حسین ( از خاطرات شهید آرمان علی وردی )

 امیر عباسی به او می‌گوید: به مادر آرمان بگو که امام حسین (ع) فرمودند خیالت راحت باشد، آرمان در بغل من بود.... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید دانیال  رضا زاده )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید دانیال رضا زاده )

لحظه خواندن خطبه عقد از همسرش خواست که برایش آرزوی شهادت کند.... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید سلمان امیر احمدی )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید سلمان امیر احمدی )

گروهی که سلمان می‌خواست همراه با آنان به سوریه برود، همان شهدای خان‌طومان بودند که تقریباً تمامشان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند... ادامه مطلب ...

از خاطرات شهید روح الله عجمیان

از خاطرات شهید روح الله عجمیان

«خدا شاهده؛ باورتون میشه فیلمایی که این روزا از شهادت برادرم دیدم، باعث شده خاطراتی .... ادامه مطلب ...

احترام به پدر ومادر ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

احترام به پدر ومادر ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

خیلی هوای من و پدرش را داشت. وقتی از بیرون به خانه می‌آمدم، سریع بلند می‌شد و... ادامه مطلب ...

دلبسته بسیج ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

دلبسته بسیج ( از خاطرات شهید روح الله عجمیان )

خیلی طول کشید تا خدمت سربازی‌اش را تمام کند. هر مرتبه که بسیج فراخوان می‌زد، مرخصی می‌گرفت و می‌آمد. همین آمدن و رفتن‌ها ... ادامه مطلب ...

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید حسین زینال زاده )

آرزوی شهادت ( از خاطرات شهید حسین زینال زاده )

وقتی این حرف‌ها را زد، من دیگر چیزی نگفتم، اما دلم لرزید.... ادامه مطلب ...

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

روحیه ایثار ( از خاطرات شهید علی آقا عبداللهی )

در یکی از روزهایی که حدود یک ماه از تاریخ شروع آموزش مان گذشته بود در میدان صبحگاه دانشگاه بودیم و همه گردان ها تجمیع بودند، فرمانده گفت: باید دو نفر از گردان ما به گردان دیگری برود. ادامه مطلب ...

از روزی که معنویت جبهه پایین آمده بود ( از خاطرات شهید سید رضی موسوی )

از روزی که معنویت جبهه پایین آمده بود ( از خاطرات شهید سید رضی موسوی )

در یکی از دیدارها که باهم به دیدار خانواده شهید اشتری رفته بودیم، سیدرضی برای خانواده شهید تعریف می‌کرد که ... ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد