شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب آرزوی شهادت

می‌گفت: هنر شهادت ندارم( شهید محمد رضادهقان )

می‌گفت: هنر شهادت ندارم( شهید محمد رضادهقان )

وقتی می دیدم اینطوری مودبانه حرف می‌زند و افتاده حال است به شوخی می‌گفتم: چقدر مودب هستی آقا جون شهید بازی در نیار. او جواب می داد:  ادامه مطلب ...

خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )

خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )

به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمی‌شود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلو‌هایت خورد. وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم. ادامه مطلب ...

خانواده خوب ( از خاطرات شهید سید مصطفی موسوی )

خانواده خوب ( از خاطرات شهید سید مصطفی موسوی )

​با پدرش که حرف میزد معلوم بود چندباری خطر از بیخ گوشش رد شده. به شوخی چندباری حرف از شهادت زده بود اما بار آخر می گفت دعا کنید اینبار شهید شوم.  ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید سید سجاد روشنایی

وصیت نامه شهید سید سجاد روشنایی

مگر نشنیدید که امام خمینی (ره) آن معمار کبیر انقلاب فرمود چه من در میان شما باشم و نباشم نگذارید این انقلاب و کشور به دست نا اهلان بیافتد به خود بیایید و توبه کنید باشد که رستگار شوید ادامه مطلب ...

اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

.  باورش برام سخت بود وقتی میخواستم از ماشین پیاده بشم، دستاشو انداخت دورگردنم و گفت:  نمی خوای برای آخرین بار  خوب تماشام کنی؟ ادامه مطلب ...

من تا شهید نشم بر نمی گردم ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

من تا شهید نشم بر نمی گردم ( از خاطرات شهید حامد جوانی )

​تو سوریه که بودیم چند باری دیدمش، خیلی روحیه خوب و پرنشاطی داشت، یبار دیدم که تو حرم حضرت رقیه به زائرا چایی می ریزه رفتم کنارش، هم صحبت شدیم، گفت.. ادامه مطلب ...

 رفتی آنطرف، اس ام اس بده! ( از خاطرات شهید بیضایی )

رفتی آنطرف، اس ام اس بده! ( از خاطرات شهید بیضایی )

دلم خالی شد از اینکه گفت دارد می‌رود. این دو سه بار اخیری که رفت، لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد. بغضم گرفت. گفتم: کی بر می‌گردی؟   ادامه مطلب ...

شهادتت  مبارک ( دلنوشته همسر شهید محسن فانوسی )

شهادتت مبارک ( دلنوشته همسر شهید محسن فانوسی )

​نمی دانم لایق بودم که چشم در چشمانم وصیت کردی و برای آخرین بار فرزندانت را به من سپردی وگفتی فاطمه را با حجاب زینب گونه ومحمد را با غیرت علی وارانه بزرگ کنم ادامه مطلب ...

چرا شهید نمیشین ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

چرا شهید نمیشین ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

یه روز جلو حرم بی بی جان یکی از رزمندها به طعنه گفت:داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟ ادامه مطلب ...

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید حسین بادپا )

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید حسین بادپا )

آمین بگو و گفتم خدا منو به شهدا برسون باز هم شهید کاظمی آمین نگفت و فقط شهید کاظمی به صورتم نگاه کرد و خندید.. ادامه مطلب ...

مردی که میخواست دیده نشود ( از خاطرات شهید حسین بادپا )

مردی که میخواست دیده نشود ( از خاطرات شهید حسین بادپا )

چرا که می خواست دیده نشود و هر که بخواهد منیت را کنار بگذارد و با اخلاص برای خدا کار کند وبین خود وخدا را اصلاح کند یقینا خداوند نیز بین او و مردم را اصلاح کرده .. ادامه مطلب ...

دیداربا آقا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

دیداربا آقا ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

«مادر! به حضرت آقا گفتم پدر و مادرم به فدای‌ات. شما و آقا را فدای حضرت آقا کردم.» می‌گفتند به آقا گفتم آقا شما امر بفرما، ادامه مطلب ...

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید مهدی نوروزی )

 در هر شرایطی هم به من می‌گفت: «مادر! فقط یک چیز می‌خواهم، شهادت. از شما می‌خواهم برای‌ام شهادت را از خدا بخواهید. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید سید سجاد حسینی

وصیت نامه شهید سید سجاد حسینی

مادرم! مي‌دانم از بهترين دوستان من شيرين‌تر هستيد؛ اما دوست ديگري دارم، او را خيلي دوست دارم، آن هم «الله» است. دلم از شور هجرت بي‌قرار است! ادامه مطلب ...

زیارت قبول ( از خاطرات شهید مرتضی خدادادی )

زیارت قبول ( از خاطرات شهید مرتضی خدادادی )

جواب مادرش گفت شما چطور دلتون راضی میشه سرباز بی بی زینبو مانع رفتنش بشید با این حرفش مادرش بغض کردو اشک ازچشماش جاری شد اون روز مادرش راهی شیراز بود بااین حرف شهیدمرتضی.. ادامه مطلب ...

خسته شده ام ( از خاطرات شهید محمد مسرور )

خسته شده ام ( از خاطرات شهید محمد مسرور )

ناگهان محمد گفته بود دیگه خسته شدم.یکی از همرزمانش ناراحت میشود و می گوید محمد چرا این حرف را میزنی؟ما از زن و فرزند و خانواده گذشته ایم امده ایم اینجا.. ادامه مطلب ...

حرف های زیبای شهیدرسول پورمراد با خدا درباره شهادت

حرف های زیبای شهیدرسول پورمراد با خدا درباره شهادت

خدایا ! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست..خدایا ! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم .. ادامه مطلب ...

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... ادامه مطلب ...

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . ادامه مطلب ...

شهادت نامه ای که حضرت زهرا(س)آن را امضاء کرد ( از خاطرات شهید احمد کریمی )

شهادت نامه ای که حضرت زهرا(س)آن را امضاء کرد ( از خاطرات شهید احمد کریمی )

توی اون اوضاع و احوال که همه تو تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت . راضیش کرده بود تا براش روضه بخونه ، روضه حضرت زهرا (س) ، مدّاح میخوند و حاجی گریه میکرد.. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد