شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

شهید سید مرتضی آوینی

سید مرتضی آوینی
 تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهٔ چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بی آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش ـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جست‌وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس براستی طالبش باشد، آن را خواهدیافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت... و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم.

خاطرات شهید سید مرتضی آوینی

وصیتنامه شهید سید مرتضی آوینی

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی

خاطرات شهید سید مرتضی آوینی

    شهادت، لباس تک سایز ( خاطره ای از شهید آوینی )

    شهادت، لباس تک سایز ( خاطره ای از شهید آوینی )

    شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که شهید آوینی در جواب جمله جالبی گفت. من بین این دو شهید بودم.
    شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت: «حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد».
    آوینی در جواب گفت... ادامه مطلب ...

    شیرینی زندگی ( خاطره ای از شهید آوینی )

    شیرینی زندگی ( خاطره ای از شهید آوینی )

    جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم. یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟ گفتم: البته این حرفها چیه سید؟! و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچ کدام را نخورد ادامه مطلب ...

    خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟

    خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟

    «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم ادامه مطلب ...

    خدا لعنتت کند! (خاطره ای از شهید آوینی )

    خدا لعنتت کند! (خاطره ای از شهید آوینی )

    احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود.
    سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... ادامه مطلب ...

    خوش خلقی ( از خاطرات شهید آوینی )

    خوش خلقی ( از خاطرات شهید آوینی )

    این که تعداد مسئولیت هایی که داشت از حد توانایی های یک آدم خارج بود، ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمی‏کردیم؛ با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهده‏ مان بود. وقتی من می گفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، می برد ادامه مطلب ...

    مفهوم زیبای آزادی ( از خاطرات شهید آوینی )

    مفهوم زیبای آزادی ( از خاطرات شهید آوینی )

    صدای گنجشكها فضای حیاط را پر كرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست كجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد كلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ادامه مطلب ...

    تعلقات سید مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

    تعلقات سید مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

    كتابچه دل سید پر بود‏،آن را كه می‌گشودی، صدف عشق را می‌دیدی كه درونش مروارید محبت اباعبدالله (ع) و ایمان به خدا می‌درخشید. همه وجودش را به امام عشق بخشیده بود. خانه، ماشین و مال، چیزهایی بودند كه در مخیله‌اش نمی‌گنجید ادامه مطلب ...

    ندامت ( از خاطرات شهید آوینی )

    ندامت ( از خاطرات شهید آوینی )

    صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
    اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاكی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
    سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود ادامه مطلب ...

    زندگی و نماز ( از خاطرات شهید آوینی )

    زندگی و نماز ( از خاطرات شهید آوینی )

    به نماز سید كه نگاه می‌كردم،
    ملائك را می‌دیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
    رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود ادامه مطلب ...

    سفر حج ( از خاطرات شهید آوینی )

    سفر حج ( از خاطرات شهید آوینی )

    مرتضی كه از این سفر بازگشت،‌ به دیدارش رفتیم، در عرفات گم شده بود، می‌گفت: «آنقدر گشتم تا توانستم كاروان خودمان را پیدا كنم. خیلی برایم عجیب بود. من كه گم بشوم دیگر چه توقعی ازآن پیرمرد روستایی است.»
    لبخندی بر لبانش نشست و ادامه داد :« بعد یادم آمد كه ای بابا! حدیث داریم كه هركس در عرفات گم بشود ادامه مطلب ...

    حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی )

    حج وتولدی دوباره ( ازخاطرات شهید آوینی )

    تازه جنگ به پایان رسیده بود با اصرار دوستان حاجی برای مراسم حج به مكه رفت. وقتی بازگشت از او پرسیدم :«آقا مرتضی آنجا چطور بود؟» با ناراحتی گفت:«بسیار بد بود، چه خانه خدایی، غربی‌ها پدر‌ ما را در آوردند. كاخ ساخته‌اند، آنجا دیگر خانه خدا نیست. تمام محله بنی‌هاشم را خراب كرده‌اند. كاش نرفته بودم. ادامه مطلب ...

    شهید آشنا ( از خاطرات شهید آوینی )

    شهید آشنا ( از خاطرات شهید آوینی )

    روزی كه به پاكستان رسیدیم سید عجیب دلشاد بود، یك روز به كنار مزار عارف حسینی رفتیم. آقا مرتضی نشست، كنارمزار و برای ساعتی گریه كرد معاون شهید عارف حسینی آنجا بود. با چشمانی شگفت‌زده به او نگریست! با تعجب پرسید:«شما قبلاً ایشان را دیده بودید» ادامه مطلب ...

    قداست اشک ( از خاطرات شهید آوینی )

    قداست اشک ( از خاطرات شهید آوینی )

    مراسم نماز جمعه به پایان رسید، در حوالی چهار راه لشگر با حاجی و بچه‌‌های لشگر بیست و هفت ایستادیم. صدای شادی و خنده همگی به آسمان بلند شد؛ قبل از خداحافظی یکی از نیروها یاد گردان «سیف» را زنده کرد. خاطرات آخرین شب فروغ ستارگان گردان.. ادامه مطلب ...

    مروارید گم شده رهبر ( از خاطرات شهید آوینی )

    مروارید گم شده رهبر ( از خاطرات شهید آوینی )

    همه می‌دانستند آن روز مراسم خاكسپاری سید مرتضی آوینی است، قرار نبود آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در این مراسم باشكوه شركت كنند، در اولین ساعات روز آقا تماس گرفتند و فرمودند:«من دلم گرفته، دلم غم دارد، می‌خواهم بیایم تشییع پیكر پاك شهید آوینی.. ادامه مطلب ...

    تشییع با شکوه ( از خاطرات شهید آوینی )

    تشییع با شکوه ( از خاطرات شهید آوینی )

    اواخر فروردین ماه بود، پیكر خونین و خسته سید مرتضی بر دوش امت حزب‌الله در مقابل حوزه هنری تشییع می‌شد،‌ در همین لحظه اتومبیل حامل مقام معظم رهبری در خیابان سمیه ایستاد،‌ آقا برای ادای احترام به شهید علی‌رغم مسائل امنیتی از ماشین پیاده شد،‌ كنار پیكر سرباز دلخسته خویش ایستاد، و زیر لب زمزمه نمود، ادامه مطلب ...

    شناخت مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

    شناخت مرتضی ( از خاطرات شهید آوینی )

    آنچه که دل مرتضی را به درد می‌آورد شناخت رنج انسان بود، انسانی که با دور شدن از مبدأ وحی خود را تنها و سرگردان در این کره خاکی یافته است، انسانی که عهد ازلی خود را به فراموشی سپرده و مقام خلیفه‌اللهی خویش را از یاد برده است. ، ادامه مطلب ...

    آخرین لبیک ( از خاطرات شهید آوینی )

    آخرین لبیک ( از خاطرات شهید آوینی )

    بعد از شنیدن خبر شهادت سید مرتضی خواستم خودم این خبر را به بچه‌ها بدهم، به همین علت ظهر در راه بازگشت از مدرسه به آنها گفتم:« پدر هست، همیشه هست، فقط ما توانائی دیدنش را نداریم و این می‌تواند زیاد مهم نباشد». ادامه مطلب ...

    معنای زندگی ( از خاطرات شهید آوینی )

    معنای زندگی ( از خاطرات شهید آوینی )

    مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت.سید بارها و بارها بر ایمان از شهادت گفت.. ادامه مطلب ...

    مروارید گم شده یقین ( از خاطرات شهید آوینی )

    مروارید گم شده یقین ( از خاطرات شهید آوینی )

    در عملیات کربلای پنج،‌ سید مرتضی مسئول اکیپ بود
    از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم ادامه مطلب ...

    در حضور غربت یاران( از خاطرات شهید آوینی )

    در حضور غربت یاران( از خاطرات شهید آوینی )

    سید دل پرخونی داشت، همراهانش با صدای «یارب»‌های او در نیمه‌شب
    آشنا بودند. پاسی از شب كه می‌گذشت، در انتظار صدای ناله‌های آوینی چشمانشان را باز می‌كردند مرتضی مرثیه‌سرا بود، دلی عاشورایی داشت قصه وصال، روح بی‌تابش را عاشق می‌ساخت. ادامه مطلب ...

     در باغ شهادت باز است ( از خاطرات شهید آوینی )

    در باغ شهادت باز است ( از خاطرات شهید آوینی )

    آن روزگار اتاق بچه‌های سوره تنها محفل انس كسانی بود كه «هنر دیانت مدار» را بر «دئانت هنرمدار» ترجیح می‌دادند. آن روز تازه خبر شهادت سفیر فرهنگ ولایت «صادق گنجی» را در روزنامه‌ها نوشته بودند. وارد اتاق كه شدم بوی خوش عطر «تی‌رز» به مشامم رسید، فهمیدم كه سید آنجاست. ادامه مطلب ...

    مرده اوئیم و بدو زنده ایم ( از خاطرات شهید آوینی )

    مرده اوئیم و بدو زنده ایم ( از خاطرات شهید آوینی )

    مراسم عید بود مرتضی حال عجیبی داشت،‌ دید و بازدید آن سال برای او جلوه‌ای دیگر داشت. همه ما متوجه تغییر روحیات او شده بودیم.نگران شدم اماسعی كردم كسی از این موضوع مطلع نشود. یك شب همینطور كه با هم صحبت می كردیم. گفت .. ادامه مطلب ...

    فقط لباس ( از خاطرات شهید آوینی )

    فقط لباس ( از خاطرات شهید آوینی )

    زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم بیداد می کرد.ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان.. ادامه مطلب ...

وصیتنامه شهید سید مرتضی آوینی

    وصیت نامه شهید سید مرتضی آوینی

    وصیت نامه شهید سید مرتضی آوینی

    زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.
    و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند ادامه مطلب ...

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی

    زندگینامه شهید مرتضی آوینی

    زندگینامه شهید مرتضی آوینی

    از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت ادامه مطلب ...

جملات ماندگار شهید سید مرتضی آوینی

    زندگی جاودان ( از جملات قصار  شهید آوینی )

    زندگی جاودان ( از جملات قصار شهید آوینی )

    خداوند انسان را برای رسیدن به کمال قرب و زندگی جاودان در جنت رضوان خویش آفریده است. آن بهشت که گفته اند " بهشت اعتدال " است و این اعتدال نیز برای انسان تنها در ادامه مطلب ...

    بی نیازی ( از جملات قصار شهید آوینی )

    بی نیازی ( از جملات قصار شهید آوینی )

    ​بی نیازی در " وصل" است و وصول نیز جز با ادامه مطلب ...

    انسان در برهوت ( از جملات قصار شهید آوینی )

    انسان در برهوت ( از جملات قصار شهید آوینی )

    انسان در برهوت میان دعوات نفس اماره و جاذبه های عمیق فطرت الهی سرگردان است و چه با آن عهد بندد و چه با این ، الا و لابد که.. ادامه مطلب ...

    شوق وصل ( از جملات قصار شهید آوینی )

    شوق وصل ( از جملات قصار شهید آوینی )

    آدم را به این مهبط عقل فرود آورده اند تا از علم فراق درس عشق بیاموزد و شوق وصل و ...  ادامه مطلب ...

    حزب الله ( از جملات قصار شهید آوینی )

    حزب الله ( از جملات قصار شهید آوینی )

    حزب الله هرچند وطن خویش را دوست می دارداما از تعلقات جغرافیایی آزاد است وبرای... ادامه مطلب ...

    راز جهان

    راز جهان

    و در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی شود. ادامه مطلب ...

    سلامت دنیا بیماری است

    سلامت دنیا بیماری است

    سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد